English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1352 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contractual interest U بهره کل وامی که وام گیرنده باید به وام دهنده بپردازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
shareware U نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
cheque to a person's order U چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
responsor U دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
loan bank U بانک وامی
tontine U تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
usury U گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
backwards U کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward U کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requesting U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
signalling U 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
diminishing marginal productivity U بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
efficient U بهره ور
exploiters U بهره کش
exploiter U بهره کش
productive U بهره زا
portions U بهره
portion U بهره
interests U بهره
yielded U بهره
quotient U بهره
exploited U بهره ده
yields U بهره
gain U بهره
yield U بهره
efficiency U بهره
gains U بهره
quotients U بهره
gained U بهره
interest U بهره
receptor U گیرنده
consignee U گیرنده
prehensile U گیرنده
getter U گیرنده
receptors U گیرنده
receivers U گیرنده
receiver U گیرنده
barrage reception U سد گیرنده
adopter U گیرنده
addressees U گیرنده
reciever U گیرنده
reciptacle U گیرنده
catcher U گیرنده
payees U گیرنده
catchy U گیرنده
catchiest U گیرنده
catchier U گیرنده
payee U گیرنده
fetching U گیرنده
grantee U گیرنده
addressee U گیرنده
sensor U گیرنده
touching U گیرنده
prehensorial U گیرنده
prehensory U گیرنده
acceptor U گیرنده
recipient U گیرنده
accipient U گیرنده
recipients U گیرنده
assignee U گیرنده
lot U بهره قسمت
efficiency U بهره وری
exploitative character U منش بهره کش
high interest U بهره گران
contango U بهره دیرکرد
lot U بخش بهره
abuse U بهره کشی
abused U بهره کشی
abuses U بهره کشی
abusing U بهره کشی
interests U سودیا بهره
exploited class U طبقه بهره ده
exploitation U بهره کشی
exploitation U بهره برداری
laser gain U بهره لیزر
high interest U بهره سنگین
interest rate U نرخ بهره
gavel U بهره غیرمجاز
legal interest U بهره قانونی
loan interest U بهره وام
interest U سودیا بهره
exploiting class U طبقه بهره کش
interest U بهره [اقتصاد]
factor payments U بهره وسود
interest for delay U بهره دیرکرد
pure interest U بهره خالص
gavels U بهره غیرمجاز
economic rent U بهره اقتصادی
benefic U بهره بردار
gain U بهره تقویت
advantage by illness U بهره بیماری
passive debt U وام بی بهره
compound interest U بهره مرکب
divesting U بی بهره کردن
transducer gain U بهره دگرسازی
divests U بی بهره کردن
rate of interest U نرخ بهره
rat of interest U نرخ بهره
quantum yield U بهره کوانتومی
put out to interest U به بهره گذاشتن
at % interest U با بهره 21 درصد
antenna gain U بهره انتن
divested U بی بهره کردن
gain U بهره برداری
deprive U بی بهره کردن
resipatory quotient U بهره تنفسی
accrued interest U بهره متعلقه
cheap money U پول با بهره کم
rq U بهره تنفسی
bank interest U بهره بانکی
deprives U بی بهره کردن
gains U بهره برداری
depriving U بی بهره کردن
gains U بهره تقویت
gained U بهره برداری
divest U بی بهره کردن
gained U بهره تقویت
optimising U بهره بردن
productivity U بهره وری
sweatshop U بهره کشخانه
divestiture U بی بهره سازی
utilizations U بهره برداری ها
divestment U بی بهره سازی
utilisations U بهره برداری ها
productive work U کار بهره زا
sweatshops U بهره کشخانه
lending rate U بهره - نزولپول
share U بهره قسمت
economic rent U بهره مالکانه
shared U بهره قسمت
shares U بهره قسمت
usages U بهره برداری ها
exploitation [utilization] U بهره برداری
usage U بهره برداری
using U بهره برداری
declaration of interest U اعلام بهره
operation U بهره برداری
voltage gain U بهره ولتاژ
utilisation [British] U بهره برداری
default interest U بهره معوق
deprival U بی بهره سازی
dispossessor U بی بهره سازنده
utilization U بهره برداری
receivers U گیرنده رادیویی
proprioceptor U گیرنده عضلانی
decreasing U نقصان گیرنده
inductance U گیرنده انرژی
radio receiver U گیرنده رادیویی
iterant U ازسر گیرنده
offtake canal U کانال گیرنده
opiate receptor U گیرنده افیونی
two valve receiver U گیرنده دو لامپی
tube receiver U گیرنده لامپی
loanee U وام گیرنده
transreceiver U فرستنده و گیرنده
jam U سد گیرنده پاس
jammed U سد گیرنده پاس
jams U سد گیرنده پاس
receiver U دستگاه گیرنده
receiver U گیرنده رادیویی
nociceptor U گیرنده درد
mortgagee U رهن گیرنده
mechanic recepter U گیرنده مکانیکی
receivers U فرف گیرنده
receivers U دستگاه گیرنده
receiver U فرف گیرنده
volumetric receptor U گیرنده حجمی
comprehensive U فرا گیرنده
transferee U انتقال گیرنده
transferee U تحویل گیرنده
photoreceptor U گیرنده نور
pledgee U وثیقه گیرنده
pledgee U رهن گیرنده
sound probe U گیرنده صوتی
single circuit receiver U گیرنده یک مداره
revenger U انتقام گیرنده
rejuvenescent U جوانی از سر گیرنده
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com